نارسايي روايات حرمت نسيان پس از حفظ قرآن


 

نويسنده: محمد احساني فر لنگرودي




 

چکيده
 

شريعت اسلامي به حفظ قرآن ترغيب کرده و از نسيان پس از حفظ آن، نکوهش نمود؛ اما آيا اين نسيان، حرام هم هست يا نه؟ وجود احاديث و ديدگاه هاي مختلف، بلکه وجود فتواي به حرمت و يا حکم به وجوب احتياط در مساله از يک سو و تحقيق نايافتگي آن از سوي ديگر، پژوهش در اين احاديث را بايسته مي سازد. به فراخور ويژگي هاي موضوع، از نظر نصوص و ديدگاه ها، اين پژوهش در دو مبحث طرح ديدگاه ها و بررسي احاديث مربوط به مساله سامان يافته است. در بررسي احاديث نيز، علاوه بر نگاه اثباتي در فقه الحديث، نگرش ثبوتي نيز از نظر دور نمانده است.
کليد واژه ها: نسيان پس از حفظ، حکم نسيان قرآن، احاديث نسيان، حرمت فراموشي قران.

درآمد
 

شريعت اسلامي به حفظ قرآن ترغيب کرده و فراموشي آن را، پس از حفظ نکوهش مي نمايد؛ اما سخن در اين است که آيا اين نسيان، حرمت هم دارد يانه؟
از جمله جهاتي که پژوهش در محور اين احاديث را ضرورت مي بخشد، نقاط ذيل است:
الف. تنافي مضموني ميان احاديث مساله؛ زيرا دسته اي از روايات بر نفي حرمت و دسته ديگر بر کراهت دلالت دارند ودسته سومي نيز وجود دارد که برخي فقها از آن روايات حرمت را استنباط مي نمايند.
ب. اختلاف ديدگاه ها و برداشت ها؛ چه اين که نه تنها کساني از فقيهان و شارحان حديث سني- که به بحث از روايات مورد اشاره پرداختند -دچار اختلاف نظر شده اند؛ تعدادي، هرچند اندک، از فقيهان شيعي نيز فتواي به حرمت نسيان پس از حفظ و يا حکم به احتياط واجب در آن داده اند.
ج: به اين مساله، به طور عمده، در حوزه نقل و يا شرح حديث پرداخته شده است و تنها به تني چند از فقيهان شيعه برمي خوريم که اين مساله را در کتاب هاي فقهي خود مورد توجه قرار داده باشند. به علاوه، به کسي برنخورديم که اين موضوع را محور بحث و تحقيق قرارداده باشد.
بنابراين، وجود احاديث و ديدگاه هاي مختلف و بلکه وجود حکم الزامي در مساله، از يک سو و تحقيق يافته نبودن آن از سوي ديگر، پژوهش در اين موضوع را بايسته مي نمايد. با توجه به مطرح بودن مساله با زمينه هاي اختلافي اش در سطح روايات و ديدگاه ها، اين پژوهش با بررسي دو مبحث بررسي آرا وديدگاه ها و بررسي احاديث مربوط به مساله سامان مي يابد. در بررسي احاديث نيز افزون بر نگاه اثباتي در فقه الحديث، نگرش ثبوتي نيز از نظر دور نمي ماند. پيش از ورود به بحث ناگزير از بيان دو نکته هستيم:
يک. تعيين محور بحث؛ چون پديده نسيان، خود امري غيراختياري است، عقلا و نقلا، تکليفي متوجه خود آن نمي شود، بلکه تنها مي تواند متوجه اموري چون مبادي و اسباب آن شود. از اين رو عالماني که به اين احاديث پرداختند، يا روايات نهي و نکوهش از نسيان قرآن را حمل بر صورتي از اهمال قرائت و ترک تکرار نمودند که منجر به نسيان شود؛ گرچه قصد و تعمد به نسيان نداشته باشند و يا آن را برصورت تعمد در اهمال منتهي به نسيان حمل نمودند.(1)
دو. مسلمات بحث؛ علاوه بر وضوح حکم کراهت نسيان پس از حفظ – که پيش تر به اشارت گذشت و تبيين آن نيز خواهد آمد – نقاط مسلم ديگري نيز در ارتباط با موضوع بحث وجود دارد که عبارت اند از: الف. وجوب حفظ قرآن و حرمت فراموشي آن به عنوان تکليفي کفايي در وضعيت و شرايطي که محفوظ ماندن قرآن منوط به حفظ باشد، امري مسلم و بلکه از بديهيات فقه است.(2)
ب. فراگيري قرآن نيز به وجه و مقداري که اداي تکاليف واجبي چون نماز متوقف برآن است، وجوب مقدمي طريقي دارد و چنان چه کوتاهي در تکرار و مواظبت، منجر به فروماندن از تکاليف واجب گردد، به نوعي محذور حرمتش مسلم و قطعي است؛ يعني جهل و ناتواني اش، در موارد تکليف، عذري برايش محسوب نمي شود(3)

آرا و ديدگاه ها
 

وجوه و آرا
 

اقوال و احتمالات مطرح در مساله عبارت اند از:
1.حرمت کوتاهي در تکرار و مواظبت که منجر به فراموشي قرآن گردد؛ چنان که از ظاهر عبارت شيخ حر عاملي و محدث نوري برمي آيد؛ زيرا باب حاوي احاديث مربوط را چنين عنوان دهي نموده اند:
باب انه لايجوز ترک القران ترکا يوي الي النسيان.(4)
همچنين، محدث عاملي در ذيل حديث ابي کهمس – که دلالت بر نفي حرمت نسيان پس از حفظ دارد – مي گويد:
اقول هذا محمول علي من نسي يغير ت فريط و لاتقصير و لم يکن سببه الترک و التهاون کمامر(5)
نيز متن استفتا و فتواي ذيل، ديدگاه حضرات آيات خوبي و تبريزي را منعکس مي سازد:
السوال: نقل عن السيد الخوئي- قدس سره- بان من حفظ مقدارا من القران الکريم وجب عليه آن يواظب علي حفظه، فهل هذا صحيح، و هل هو موافق لنظر کم الشريف؟ التبريزي: نعم الاحوط المحافظه عليها بتکرار القراءه و نحوها، و الله العالم. السوال: في مفروض السوال، لونسي ما حفظه من القرآن(مقصرا کان او لا) هل يجب عليه استذکاره من جديد اولا؟ التبريزي: لايجب ذلک، و ان کان احوط والله العالم.(6)
2.حرمت کوتاهي عمدي در تکرار و مواظبت، با علم به اين که منجر به فراموشي قرآن مي گردد و يا با قصد به اين که منجر به فراموشي گردد؛ چنان که صدوق در الامالي و عقاب الاعمال روايت نموده است:
من تعلم القرآن ثم نسيه متعمدا لقي الله...(7)
همچنين بعيد نيست که مراد راغب اصفهاني در اين عبارت نيز، همين باشد:
کل نسيان من الانسان ذمه الله تعالي به فهو ما کان اصله عن تعمد...(8)
همچنان که عظيم آبادي و مبارکفوري احتمالي را در شرح يک حديث آورده اند که قابل انطباق بر همين وجه است.(9)
3.گرچه ظاهر تمسک به روايات مشتمل بر وعيد به آتش جهنم داده، در نسيان قرآن، قول به کبيره بودن آن است؛ ليکن برخي نيز با لحاظ وجوه و قراين مقابل، آن را از صغاير شمردند. عظيم آبادي و مبارکفوري اين احتمال را از الازهار في شرح المصابيح اردبيلي نقل مي کنند(10)
4.کراهت کوتاهي در تکرار و مواظبت که منجر به فراموشي قران گردد.(11) با عنايت به قوت دلالت و تعدد و اعتبار احاديث مربوط، بعيد نيست که گفته شود: تمامي فقيهان اسلامي – جز آنان که متمايل به حرمت باشند- قايل به کراهت اند؛(12) به عنوان نمونه، کلام علامه کاشف الغطاء و ابن فهد حلي را در پي نوشت منعکس مي سازيم.(13)
5.حمل روايات مفيد حرمت نسيان، برسبک شمردن و مهجوريت و بي اعتنايي به آن که حرمتش مسلم است. اين حجر اين راي و استدلال را به ابوالمکارم روياني از بزرگان شافعي نسبت مي دهد.(14)
طبيعي است که در چنين عرصه اي برخي نيز دچار توقف راي گردند و احيانا ً جانب احتياط علمي يا عملي را پيش گيرند؛ چنان که از نحوه طرح مبحث و نقل حديث بعضي برمي آيد.(15)

پيشينه قول به حرمت و طرف داران آن
 

قاطبه فقيهان شيعه قايل به عدم حرمت نسيان پس از حفظ قرآن هستند؛ بلکه اين حکم در ميان معظم فقيهان شيعه و سني چنان مسلم بود که بيش تر آنها نياز به طرح در کتب فقهي، نمي ديدند؛ زيرا با وجود برخي روايات موهم حرمت، در ميان فقيهان کهن به کسي برنخورديم که در کتاب فقهي خود سخن از حرمت گفته باشد و اگر احيانا ً برخي از آنان به مناسبتي سخن از آن به ميان آورده باشند، به نفي حرمت تصريح مي کنند.(16)
تنها به تعداد کمي از معاصران و متاخران نزديک به عصر ما برمي خوريم که فتوا به حرمت نسيان(17) و يا حکم به وجوب احتياط در آن داده اند.(18) در ميان نسيان نيز، گرچه نظريه حرمت از طرفداران بيشتري برخوردار است، ليکن ميان آنان نيز خلاف مشهور است؛ به گونه اي که به جاي مطرح شدن در حوزه فقه، بيش تر در حوزه هايي چون شرح الحديث و آداب القرآن مورد بحث قرارمي گيرد.(19)

احاديث مربوط به مساله
 

اين روايات برچند دسته اند:

احاديث مفيد کراهت
 

نکوهيدگي و کراهت کوتاهي در تکرار و مواظبت – که منجر به فراموشي قرآن گردد- جاي ترديد ندارد؛ زيرا علاوه بر احاديث نسيان، پنج حديث نخست از احاديث موجود در باب مربوط درکتاب وسائل الشيعه، به وضوح مفيد همين معنا هستند. از اين ميان اساتيد چهار حديث اول، همگي صحيح يا حسن به منزله صحيح ا ند.(20) دلالت اين احاديث بر کراهت نسيان پس از حفظ و تاثير آن در حرمان از برخي منازل اخروي، روشن تر از آن است که نيازمند به تبيين و توضيح باشد.

احاديث دال بر نفي حرمت
 

دلايل نفي حرمت نسيان پس از حفظ قران عبارت اند از:
1.صحيحه سعيد اعرج:
سالت اباعبدالله (ع) عن الرجل يقرأ القرآن ثم ينساه ثم يقروه ثم ينساه؛ اعليه فيه حرج؟ فقال: لا(21)
2.حسنه ابي کهمس: عبارت و مفاد اين حديث کاملاً مشابه حديث اول است.(22)
مفاد حديث نخست اين است که سعيد اعرج درباره کسي مي پرسد که قرآن را مکرر مي خواند و سپس فراموشش مي کند؛ آيا بر او در اين امر حرج(و گناهي) هست؟ فرمود: نه. مفاد و عبارت حديث دوم نيز کاملاً مشابه حديث اول است. دلالت اين دو حديث براصل نفي حرمت نسيان پس از حفظ، صريح است ؛ليکن جاي اين پرسش مي ماند که آيا اين نفي حرمت مطلق است يا مقيد به:
الف) صورت عدم کوتاهي در مواظبت و تکرار مانع از نسيان؟
ب) يا صورت عدم قصد و تعمد به نسيان از راه ترک مواظبت و تکرار؟
ج) يا صورت ابتلاي به مشکلات و اضطرار مانع از تکرار قرائت؟
صورت «ب» بسي دور از افق سياقي هردو حديث است. به علاوه، هردو صورت «ب» و «ج» از مصاديق و افراد نادر هستند. از اين رو، اطمينان نوعي به انتفاي اراده چنين تقييدي از مقام اطلاق دو حديث پيدا مي شود. و به اصطلاح، مفاد اين دو حديث، عرفاً اِباي از تقيّد و حمل اطلاقشان برچنين صور نادري دارند.
گفتني است که ظهور دو حديث در وجهي فراتر از قيد قصد و تعمد به نسيان، ظهوري اطلاقي خواهد بود، ليکن بايد توجه داشت که چون هردو صورت کوتاهي و عدم کوتاهي در تکرار مانع از نسيان، از وجوه و مصاديق شايع و متعارف نيسان پس از حفظ هستند، ظهور اطلاقي در چنين مواردي از ظهور مطلقي در برخي وجوه و مصاديق نادر از جنس خود بسي قوي تر خواهد بود و قرينه قوي تري براي احراز تقييد را مي طلبد. بدين سان، نمايان مي شود که دو حديث در دلالتشان بر شمول اطلاق روشني دارند.(23)
اما قيد «متعمدا» در نسخه الامالي و عقاب الاعمال و نيز قيد «بغير عذر» در خبر عبدالرزاق، به دلايلي که مي آيد، ازجمله ضعف سندي، قابل اعتماد نخواهد بود و نمي توان از آنها به عنوان قرايني بر اين تقييد بهره جست؛ علاوه برآن که روايت عبدالرزاق تنها بر کراهت دلالت دارد و خود مي تواند قرينه برخلاف محسوب گردد.
بنابراين، سخن شيخ حر عاملي رحمه الله استوار و قابل دفاع به نظر نمي آيد که مي گويد:
هذا محمول علي من نسي بغير تفريط و لاتقصير و لم يکن سببه الترک و التهاون کما مر(24)
درست است که او اين تقييد را در مقام جمع بين اين دو حديث و احاديث مفيد حرمت نسيان قرآن پس از حفظ، بيان مي دارد، اما جواز تقييد منوط به احراز اصل صدور و دلالت حديث مقابل خواهد بود؛ حال آن که اين جهات در احاديث مقابل احراز نشده است.
3.مدلول التزامي روايات کراهت: علاوه بر اين دو حديث، روايات دال بر کراهت نسيان، به ملازمه عرفي، دلالت بر نفي حرمت دارند؛ بدين بيان که اگر نسيان پس از حفظ حرام بود، با توجه به فراگيري آن در ميان مسلمين، لازم بود با آن به تعابير تند و بازدارنده برخورد شود؛ نه آن که گفته شود: اگر چنين نمايد، از نيل به برخي منازل و مقامات باز مي ماند. به عبارت ديگر، اگر چنين موضوع فراگيري حرام بود، شناعت اين حرام در نفس معصومان اقتضاي برخورد تند و بازدارنده را داشت.

اخبار موهم حرمت
 

پيش از بررسي دلالي فصل مشترک اين روايات، نخست متون، اسانيد و مفاد يکايک روايات مربوط را مورد مطالعه قرارمي دهيم. همچنين در خلال اين مطالعه نمايان خواهد شد که اين اخبار، روايات مستقلي نيستند، بلکه همگي، يا لااقل بيش تر آنها، نقل به معناي غير دقيقي از يک حديث اند که در اساتيد مختلف به صور گونه گون آمده اند:

حديث اول
 

مهمترين دليل مساله، روايت صدوق، در من لايحضره الفقيه و در الامالي و عقاب الاعمال با اسانيدش(25)، از رسول خدا (ص) است:
الا ومن تعلم القران ثم نسيه متعمدا، لقي الله يوم القيامه مغلولا، يسلط الله – عزوجل – عليه بکل آيه منه نسيها حيه تکون قرينته الي النار الا ان يغفر له(26و27)
البته اين خبر در من لايحضره الفقيه(28) بدون «معتمدا» آمده است.
بررسي سندي: سند اين روايت ضعيف است؛ زيرا راويان اسنادش در عقاب الاعمال، بيش تر از اين حالت ها بيرون نيستند: يا مجهول يا مهمل يا غير مذکور در رجال و يا از راويان عامه اند که وثاقشان نزد ما احراز نشده است. در اسناد الامالي و الفقيه شعيب بن واقد، عن الحسين بن زيد آمده است و هيچ يک توثيق ندارند(29) نيز روايت از رواياتي نيست که صدوق در کتاب الفقيه به مضمونش فتوا داده باشد، تا گفته شود: توثيق عام صدوق شاملش مي گردد.
نيز اين روايت با دو حديث معتبر(30) ديگر در تعارض غيرقابل جمعي است؛ چه اين که آن دو تصريح به نفي حرمت و حرج از نسيان پس از حفظ قرآن دارند. همچنين، در تنافي با فتاواي قاطبه فقيهان اسلامي و با سيره اهل شرع و نيز در تنافي با مدلول التزامي احاديثي است که بر کراهت اين نسيان دلالت دارد که توضيحش گذشت.(31)
مفاد حديث: اولا، حديث مورد بحث، در حرمت نسيان يا نسيان عمدي، قرآن پس از تعلم آن ظهور دارد؛ نه حرمت نسيان قرآن پس از آن؛ ثانيا، با فرض پذيرش ظهور حديث در حرمت نسيان قرآن پس از حفظ آن نياز به تاويل دارد تا با ساير احاديث دال بر نفي حرمت نسيان، و با سيره جمهور مسلمين و فتواي قاطبه فقيهان تنافي نداشته باشد.
از اين رو بايد گفت که دلالت حديث بر حرمت نسيان پس از حفظ، مخدوش است؛ زيرا گرچه عبارت «من تعلم القران ثم نسيه» با وجود وعيد به عذاب آخرت در ذيل آن ظهور روشني در حرمت نسيان بعد از تعلم دارد، ليکن مراد از آن نسيان پس از فراگيري چه چيزي است؟ اين مفهوم قابل حمل بر سه معناست: نسيان پس از فراگيري احکام موجود در آيات، نسيان پس از فراگيري قرائت،(32) و نسيان پس از حفظ.
مي توان گفت که: نزديک ترين وجه از اين سه احتمال، همان احتمال نخست يعني نسيان احکام پس از فر اگيري آنها از قرآن، است، نه نسيان از حفظ؛ چنان که جمعي از شارحان(33) حديث نيز همين معنا را ذکر نمودند و مرحوم مجلسي آن را به عنوان نخستين احتمال در شرح حديث ياد شده مي آورد(34) . از شواهد ديگر اين سخن، اين که در آن عصر، يادگيري احکام قرآن معمولا به يادگيري خود آيات بود.(35) با تنزل از دعوي اين ظهور، لااقل حديث در تعين براي يکي از اين سه معنا اجمال خواهد داشت؛ پس به ناچار بايد برمعنايي حمل شود که منافاتي با ديگر احاديث و فتوا و سيره ياد شده نداشته باشد.
همچنين، در سنجش متن اين حديث با صدر احاديث بعدي ملاحظه مي شود که مفاد «آتي الله- عزوجل- مغلولا يوم القيامه» در اين دو حديث مشابه، مربوط به کيفر فرماندهان و فرمان روايان بيدادگر است؛ ملاحظه کنيد:

حديث دوم
 

از رسول الله (ص) روايت نقل شده است:
ما من امير عشره الا آتي الله – عزوجل- مغلولا يوم القيامه لايطلقه، الا العدل، و ما من احد يتعلم القرآن ثم نسيه الا لقي الله- عزوجل- اجذم.(36)
اصل اين روايت- که در مصادر اهل سنت آمده- سندش ضعيف است؛ زيرا هم ارسال دارد(37) و هم وثاقت تمام راويانش حاصل نيست. (38) اين روايت، از ماخذ اهل سنت، به برخي منابع شيعي(39) نيز به صورت مرفوع وارد شده است. پس حديث در تمام مصادر مرسل است.
جالب، اين که متن اين روايت در کتاب منتخب مسند عبد بن حميد بدين شکل است:
ما من امير عشره يلقي الله –عزوجل- الا مغلولا لايطلقه، الا العدل ،و ما من انسان يقرا القرآن ثم ينساه الا لقي الله اجذم(40)
علاوه بر تشابه متني، پنج حلقه اخير از زنجيره سند هردو روايت نيز يکي است. اين، نشان مي دهد که دو روايت در اصل متحدند؛ ليکن در يکي، يا در هر دو، نقل به معناي غير دقيق رخ داده است.
به علاوه، بعيد نيست که مراد از عبارت« يقرا القران ثم ينساه» نسيان به معناي اعراض از قران يا از عمل به آن باشد. شاهد اين معنا آيه ذيل است که مراد از واژه نسيان در آن بي اعتنايي و اعراض از فراموش گران و اعراض کنندگان از قران يعني از عمل به احکامش است:
«من اعرض عن ذکري ...قال کذلک اتتک آياتنا فنسيتها و کذلک اليوم تنسي».(41)
و اگر کسي در اين معنا ترديد نمايد، لااقل حديث برمعناي نسيان پس از حفظ قرآن قابل حمل نيست.
همين طور روايت عبدالرزاق:
من تعلم القران ثم نسيه بغير عذر حط عنه بکل آيه درجه و جاء مخصوصاً(42)
عبارت« نسيه بغير عذ حط عنه بکل آيه درجه» حاکي از کراهت نسيان بدون عذر و حرمان از نيل به منازلي است که درصورت حفظ بدان ها مي رسيد. عبارت «جاء مخصوصا» نيز اعم از حرمت و کر اهت است؛ زيرا نتيجه تابع اخص مقدمات خواهد بود.

حديث سوم
 

از رسول الله(ص) روايت نقل شده است:
ما من امير عشره الا اتي الله – عزوجل- مغلولا يوم القيامه، لايطلقه الا العدل، و ما من احد يتعلم القران ثم نسيه، الا لقي الله -عزوجل- اجذم.(43)
اصل اين روايت نيز- که در مصادر اهل سنت آمده سندش ضعيف است؛ زيرا هم ارسال دارد(44) و هم وثاقت تمام رجال اساتيد آن حاصل نيست(45). اين روايت نيز از ماخذ اهل سنت، به برخي مصادر شيعي،(46) به صورت مرفوع، وارد شده است پس حديث در تمام مصادر مرسل است.
با اندکي تامل نمايان مي شود که اين روايت نيز نقل به معناي همان روايات قبل است؛ چنان که در ذيل حديث چهارم نيز بيان خواهد شد؛ بنابراين پاسخ هاي دلالي احاديث قبل و بعد برايش کافي است.

حديث چهارم
 

از رسول الله(ص) روايت نمودند که فرمود:
عرضت علي ذنوب امتي، فلم ارذنبا اعظم من سوره من القران او آيه او تيها رجل ثم نسيها.(47)
سند حديث: سند اين حديث ضعيف است؛ زيرا لازمه اعتبارش اين است که تمام رجال سندش از سوي رجاليان کهن توثيق شده باشند و يا قراين به مقداري فراهم باشد که براي ما وثوق شخصي به وثاقت آنان پديد آورد. هيچ کدام از اين دو امر حاصل نيست. به علاوه حديث شناسان سني نيز خود در سندش مناقشه دارند. ابن حجر(48) آن را ضعيف دانسته و ترمذي(49) طبراني (50) ونووي (51) آن را غريب مي شمارند. ناصر الالباني، با نقل حديث در کتاب ضعيف سنن الترمذي و نقل مناقشه ترمذي، به همان اعتقاد بسنده مي نمايد.(52)
همچنين، اين روايت نشان مي دهد که حديث ناظر به حاملان تارک قرآن، يعني عالمان بي عمل به آن است؛ اين مفاد کاملا با معارف کتاب و سنت و عقل هماهنگ است؛ زيرا حجت بر حاملان و عالمان به قرآن تمام تر و مسئوليت آنان سنگين تر است؛ حال، اينان اگر عزايم قرآن را پشت گوش افکنند، جرم و کيفرشان نيز سنگين تر خواهد بود.
از همين رو، شمس الحق عظيم آبادي در شرح حديث(53) ،پيش از آن که به تضعيف سندي حديث بپردازد، مي کوشد از منظر ثبوتي راه تاويلي، هرچند دور از افق ظهور، براي توجيه مفادش بيابد.
همچنين، دو روايت ذيل نقل به معناي همين حديث بالا هستند و علاوه برآن که مشکل سندي آنها بيش تر از روايت بالاست، مناقشات دلالي اي که به طور مشترک براي اين دسته روايات خواهيم داشت اين دو را نيز در برمي گيرد.
من اکبر ذنب توافي به امتي يوم القيامه، سوره من کتاب الله کانت مع احدهم فنسيها.(54)
اين حديث بدين گونه نيز نقل شده است:
عرضت علي الذنوب فلم ارفيها شيئا اعظم من حامل القران وتارکه (55)

مناقشه دلالي روايات در نگاهي کلي
 

تلقي قوي و کيفرهاي تند يادشده در روايات بالا درباره نسيان پس از حفظ (يا تعلم) قرآن، در حدي است که متناسب يکي از سخت ترين کباير است. بريده هايي از اين تعابير را مجددا مورد بازبيني قرار دهيم:
«لقي الله يوم القيامه مغلولا»؛«يسط الله- عزوجل عليه- بکل آيه منه نسيها حيه تکون قرينته الي النار»؛ « لقي الله -عز و جل- اجذم»؛ « عرضت علي ذنوب امتي، فلم ار ذنبا اعظم من».
علاوه بر ضعف سندي اين روايات و تنافي آنها با برخي احاديث صحيح و معتبر،اگر جرم و گناه و حرمت نسيان پس از حفظ تا اين حد بود معقول نبود که رسول خدا(ص) و اهل بيت(ع) اين قدر کم اهميت با آن برخورد کنند و يا محدثان بر نقل و ترويج آن اهتمام نورزند؟! و توده مردم مسلمان در طول تاريخ از آن تلقي به حرمت نکنند، بلکه برعکس فراگيري نسيان پس از حفظ قرآن، مي طلبيد که به اين امر، هم در احاديث معصومان(ع) و روايات راويان عنايت بيش تري شود و هم در سيره مسلمين مورد اهتمام و عمل قرارگيرد.(56) اين خود از روشن ترين شواهد عدم تشريع حرمت براي چنين موضوعي است.
بنابراين، علاوه بر مناقشه سندي و دلالي يادشده، عدم تعامل مسلمين با اين مساله همه گير به عنوان يک حکم حرام، جايي براي فتواي به حکم به حرمت نسيان باقي نمي گذارد.(57) و اگر کسي از ضعف سندي و مناقشه دلالي چشم پوشد و بر معناي حرمت نسيان پس از حفظ اصرار ورزد، با عنايت به منافات آن با احاديث معتبر دال بر عدم حرمت نسيان، و مخالفتش با سيره مسلمين و فتواي قاطبه فقيهان، ناگزير از تاويل آن خواهد بود.(58)
تطبيق قاعده «کلما ازداد قوه ازداد وهنا»: اينجاست که بر مبناي سيره عقلا در حجيت خبر، بايد قاعده «کلما ازداد قوه ازداد وهنا» را -که درباره اخبار شاذّ (صحيح مورد اعراض) به کار مي رود- در مناقشه اين اخبار نيز به کار گرفت؛ زيرا اخباري با چنين مفاد مهم وقوي، محور توجه معصومان و محدثان و توده مسلمين قرارنمي گيرد؛ و اين حاکي از وجود خلل در پندار تشريع مفاد آنهاست.(59)

حل تنافي احاديث مسأله
 

چنان که گذشت، روايات مربوط به حکم نسيان قران پس از حفظ آن بر سه دسته اند: الف. مفيد کراهت نسيان، ب. مفيد عدم حرمت، ج . مفيد حرمت. اگر اسانيد روايات هر سه دسته، معتبر و صدورشان از معصومان (ع) محرز بود، نوبت به مقام جمع بين مفاد آنها مي رسيد؛(60) ولي حال که روايات دسته دوم مشکل سندي دارند، درمقام اثبات، نوبت به جمع دلالي نمي رسد؛ بلکه سقوط روايات دسته سوم از اعتبار، نتيجه اش کراهت نسيان قران پس از حفظ خواهد بود نه حرمت آن .
براي مقام ثبوت نيز- که تنها ارزش علمي خواهد داشت، نه ارزش فقهي و عملي- هروجهي که در نفس الامر محتمل بود، به ميزان احتمالش مي تواند مورد عنايت قرارگيرد؛(61) چنان که در مبحث بعدي نمايان تر مي شود.

احتمالات ثبوتي احاديث موهم حرمت
 

در نگاهي کلي به احاديث موهم حرمت، برخي فاقد ظهور و دلالت لازم بر حرمت نسيان اند؛ خواه مجمل باشند يا ظاهر در معناي ديگر. احاديثي هم که ظهور در اين معنا دارند، ثبوتا از وجود ذيل بيرون نيستند:
الف. نبودن ظواهر معاني آنها مراد نيستند و بلکه برخي معاني خلاف ظاهر در آنها مقصودند و نياز به حمل و تاويلي همساز باديگر روايات و سيره و مانند آن دارند.
ب . وجود احتمال جعل در روايات موهم حرمت، يا اختلال در نقل به معناي آنها.
ج. البته ممکن است پنداشته شود که با عنايت به نبود تواتر در روايات دال بر نفي حرمت نسيان، ثبوتاً احتمال مجعول بودن اين روايات نيز منتفي نيست؛ اما اين سخن درست و قابل اعتنايي نيست، زيرا با وجود صحت و اعتبار اساتيد هر دو حديث نافي حرمت از يک سو و تقويت آنها با مدلول التزامي روايات مفيد کراهت و با سيره جمهور مسلمين و فتواي قاطبه فقيهان اسلامي، از ديگر سو چنين احتمالي قابل اعتنا نخواهد بود.

وجوه قابل تاويل احاديث موهِم حرمت
 

با وجود ضعف سندي اخبار موهوم حرمت نسيان، اگر کسي به دليل تعدد نقل و موافقت آنها با احتياط بخواهد بر اعتبار آنها اصرار ورزد و يا با توجه به احتمال ثبوتي صدورشان از معصوم(ع)، بخواهد به تاويل آنها بپردازد تا ناگزير از طرح آنها نباشد، مي تواند اين اخبار را به يکي از وجوه ذيل تاويل و حمل نمايد و بگويد:
الف. حديث ناظر به نسيان حکم قرآن پس از تعلم آن است که خود از واجبات مقدمي طريقي است و تضييع چنين علمي محذور خواهد داشت؛ چنان که بيانش در آغاز مبحث گذشت.
ب. حرمت نسيان پس از حفظ، به گونه اي از تعمد در نسيان و ترک مواظبت و تکرار ناظر است که، سر از مهجوريت(62) و بي اعتنايي به قرآن در مي آورد. قيد «متعمدا» از عبارت «من تعلم القرآن ثم نسيه متعمدا...» در روايت صدوق (63) نيز ممکن است شاهدي بر اين حمل گرفته شود.
ج. مقصود از ترک قرآن پس از تعلم يا قرائت آن، همان اعراض از قرآن است.(64)
د. حديث به نسيان مقدار واجب از فراگيري قرآن مانند سوره حمد و يک سوره ديگر دلالت دارد، نه نسيان هر مقداري از آن.

نتيجه
 

با توجه به دلالت احاديث معتبر بر نفي حرمت نسيان پس از حفظ و با توجه به سيره مسلمين و فتواي بيش تر فقيهان به نفي حرمت و نارسايي دلالي و ضعف سندي روايات موهم حرمت، نظريه حرمت مستند قابل اعتنايي ندارد و در فرض چشم پوشي از ضعف سندي و نارسايي دلالي احاديث موهم حرمت، بايد اين حديث را به گونه اي تاويل نمود. آري، کراهت ترک تکرار و کوتاهي منجر به نسيان، سخن استواري است؛ زيرا ضميمه شدن ساير روايات، با دلالات واضح و اسانيد معتبر، جاي ترديدي برجاي نمي گذارد.
- الامالي(غرر الفرائد و درر القلائد)، علي بن الحسين الموسوي(سيد مرتضي) (م 426ق)، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت داراحياء الکتب العربيه
- الامامي، محمدبن علي بن بابويه قمي (شيخ صدوق) (م 381ق)، تحقيق موسسه البعثه ، قم : موسسه البعثه – 1407 ق، اول.
- بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار(ع)، محمد باقر بن محمد تقي المجلسي(علامه مجلسي) (م111ق) ، بيروت: موسسه الوفاء ،1403 ق، دوم.
- تفسير ابن کثير (تفسير القران العظيم)، اسماعيل بن عمر البصروي الدمشقي (م774ق)، تحقيق: عبدالعزيز غنيم و محمد احمد عاشور و محمدابراهيم البنا، قاهره: دارالشعب.
- تقريب التهذيب، احمدبن علي العسقلاني (ابن حجر) (م 852ق) ، تحقيق: محمد عوامه، دمشق: دارالرشيد، 1412ق، چهارم.
- تهذيب التهذيب ، احمدبن علي العسقلاني(ابن حجر) (م 852ق)، تحقيق: خليل مامون مامون شيحا و عمر السلاحي و علي بن مسعود، بيروت: دارالمعرفه ، 1417ق، اول.
- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمدبن علي ابن بابويه القمي(شيخ صدوق) (م381ق)، تحقيق: علي اکبر غفاري، تهران: مکتبه الصدوق.
- الجامعه لاحکام القران (تفسير القرطبي)، محمدبن احمدالانصاري القرطبي(م671ق) ، تحقيق: محمدعبدالرحمن المرعشلي، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1405ق، دوم.
- عده الداعي و نجاح الساعي، احمدبن محمد الحلي الاسدي(م841ق)، تحقيق: احمدالموحدي، تهران: مکتبه وجداني.
- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمدبن علي ابن بابويه القمي(شيخ صدوق) (م381ق)، تحقيق: علي اکبر الغفاري، تهران: مکتبه الصدوق.
- سنن ابي داوود، سليمان بن اشعث السجستاني الازدي (م275ق)، تحقيق: محمدمحيي الدين عبدالحميد، بيروت: داراحياء السنه النبويه.
- سنن الدارمي، عبدالله بن عبدالرحمان الدارمي (م255ق)، تحقيق: مصطفي ديب البغا، بيروت: دارالقلم، 1412ق، اول.
- سنن الترمذي(الجامع الصحيح)، محمدبن عيسي الترمذي(م297ق) تحقيق: احمدمحمدشاکر، بيروت: دار احياء التراث.
-صحيح ابن خزيمه ، محمدبن اسحاق السلمي النيسابوري(ابن خزيمه) (م311ق)،تحقيق: محمد مصطفي الاعظمي ، بيروت: المکتب الاسلامي، 1412ق، سوم.
- غريب الحديث، القاسم بن سلام الهروي(م224ق)، بيروت: دارالکتب العلميه، 1406ق، اول.
- فتح الباري شرح صحيح البخاري، احمدبن علي العسقلاني (ابن حجر) (م852ق)، تحقيق: عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت: دارالفکر، 1379ق، اول.
- فيض القدير، محمدعبدالرؤوف المناوي (ق10ق)، بيروت: دارالفکر.
- الکافي، محمدبن يعقوب الکليني الرازي (م329ق) ، تحقيق: علي اکبر غفاري، بيروت: دارصعب و دارالتعارف، 1401ق، چهارم .
- کتاب من لايحضره الفقيه، محمدبن علي بن بابويه قمي (شيخ صدوق ) (م 381ق) تحقيق: علي اکبر غفاري، قم: موسسه النشر الاسلامي، دوم .86. راغب اصفهاني: «کل نسيان من الانسان ذمه الله تعالي به فهو ما کان اصله عن تعمد (مفردات الفاظ القرآن، ص803) نيز ر.ک: الامالي (للصدوق) ص513 ثواب الاعمال، ص 332 ؛ النهايه (لابن الاثير) ج5، ص50.
- کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، علي المتقي بن حسام الدين الهندي، (975ق)، تصحيح: صفوه السقا ، بيروت: مکتبه التراث الاسلامي، 1379ق، اول.
- مراه العقول في شرح اخبار آل الرسول، محمد باقر بن محمد تقي المجلسي(علامه مجلسي) (م111ق)، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1370ش، سوم.
- المجازات النبويه، محمدبن الحسين الموسوي(الشريف الرضي) (م406ق) تحقيق و شرح: طه محمد الزيني، قم: مکتبه بصيرتي.
- مجمع البيان في تفسير القرآن(تفسير مجمع البيان)، الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام) (م 548ق)، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي و سيد فضل الله يزدي طباطبايي بيروت: دارالمعرفه، 1408، دوم.
- المصنف في الاحاديث و الاثار، عبدالله بن محمد العبسي الکوفي (ابن ابي شيبه) (م235ق) تحقيق: سعيد محمد اللحام، بيروت: دارالفکر.
- المصنف، عبدالرزاق بن همام الصنعاني(211ق)، تحقيق: حبيب الرحمن الاعظمي، بيروت: منشورات المجلس العلمي.
- المعجم الاوسط، سليمان بن احمد اللخمي الطبراني(م360ق)، تحقيق: طارق بن عوض الله و عبدالحسن بن ابراهيم الحسيني، قاهره: دارالحرمين ، 1415ق.
- المعجم الصغير، سليمان بن احمد اللخمي الطبراني (م 360ق)، تحقيق: محمد عثمان، بيروت: دارالکفر، 1401ق، دوم.
- المعجم الکبير، سليمان بن احمد اللخمي الطبراني (م360ق9 – تحقيق: حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1404ق، دوم.
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسين النوري الطبرسي(م1320ق)، قم: موسسه آل البيت(ع)1407ق، اول.
- المسند، احمد بن محمد الشيباني (ابن حنبل) (م 241ق) تحقيق: عبدالله محمد الدرويش، بيورت: دارالفکر، 1414ق، دوم.
- مفردات الفاظ القران ، حسين بن محمد راغب اصفهاني( م 425ق)، تحقيق: صفوان عدنان داودي، بيروت: دارالقلم، 1412ق، اول.
- النهايه في غريب الحديث و الاثر، مبارک بن مبارک الجزري(ابن الاثير) (م 606ق) تحقيق: طاهر احمد الزاوي، قم: موسسه اسماعيليان، 1367ش، چهارم.
- محمدمحسن بن شاه مرتضي(فيض کاشاني) (م 1091ق) ، تحقيق: ضياء الدين حسين اصفهاني، اصفهان: مکتبه الامام امير المومنين(ع) 1406ق.
- وسائل الشيعه، محمدبن الحسن الحر العاملي(م1104ق)، تحقيق: موسسه آل البيت (ع)، قم: موسسه آل البيت(ع) 1409ق، اول.

پي نوشت ها:
 

1. راغب اصفهاني: «کل نسيان من الانسان ذمه الله تعالي به فهو ما کان اصله عن تعمد (مفردات الفاظ القرآن، ص803) نيز ر.ک: الامالي (للصدوق) ص513 ثواب الاعمال، ص 332 ؛ النهايه (لابن الاثير) ج5، ص50.
2. شهيد اول: «تلاوه القرآن اذ حفظه واجب علي الکفايه، و ربما تعين علي الحافظ له حذرا من النسيان (القواعد و الفوائد، ج1، ص117)
3. محدث فيض در شرح حديث نفي حرج از نسيان بعد از حفظ: «النسيان قسمان فنسيان لاسبيل معه الي القرائه الا بتعلم جديد و نسيان لايقدر معه علي القرائه عن ظهر القلب و ان امکنه القرائه في المصحف فيحتمل ان يکون الاخير مما لاحرج فيه دون الاول؛ الا ان يترک صاحب الاخير فيکون حکمه حکم الاول، کما وقع التصريح به في الاخبار السابقه» (الوافي، ج5، ص1715 نيز فرطبي من حفظ القرآن او بعضه فقد علت رتبته بالنسبه الي من لم يحفظه فاذا اخل بهذه الرتبه الدينيه حتي تزحزح عنها ان يعاقب علي ذلک؛ فان ترک معاهده القرآن يفضي الي الرجوع الي الجهل و الرجوع الي الجهل بعد العلم. (ر.ک فتح الباري، ج9، ص70؛ فيض القدير(المناوي)، ج4، ص414.
4. وسائل الشيعه – ج6، ص193، ب12 من ابواب قراءه القرآن، مستدرک الوسائل، ج4 ، ص263، ب11 من ابواب... .
5. همان، ج6، ص 195، ذيل ح7714.
6. صراط النجاه (ميرزا جواد تبريزي)، ج1، ص557-558 سوال 1551 و 1552.
7. ر.ک: الامالي، ص513؛ک ثواب الاعمال، ص282.
8. مفردات الفاظ القرآن، ص 803، نيز ر.ک: النهايه لابن الاثير، ج5، ص50.
9. عبارتشان:«فالوعيد علي النسيان لاجل ان مدار هذه الشريعه علي القرآن فنسيانه کالسعي في الاخلال بها فان قلت النسيان لايوخذ به قلت المراد ترکها عمدا الي ان يفضي الي النسيان» (عون المعبود، ج2، ص91، تحفه الاحوذي، ج8، ص188)
10. ر.ک: نيل الاوطار، ج2، ص160، تحفه الاحوذي، ج8، ص188، عون المعبود في شرح سنن ابي داود، ج2، ص91، عبارت دو ماخذ اخير: « فان قلت هذا مناف لما مرفي باب الکبائر، قلت ان سلم ان اعظم و اکبر مترادفان فالوعيد علي النسيان لاجل ان ماخذ اخير فان قلت هذا مناف لما مرفي باب الکبائر قلت ان سلم ان اعظم و اکبر مترادفان فالوعيد علي النسيان لاجل ان مدار هذه الشريعه علي القران فنسيانه کالسعي في الاخلال بها فان قلت النسيان لايوخذ به قلت المراد ترکها عمدا الي ان يفضي الي الانسيان و قبل المعني اعظم من الذنوب الصغائر ان لم تکن عن استخفاف و قله تعظيم. کذا في الازهار شرح المصابيح ... (عون المعبود في شرح سنن ابي داود، ج2، ص91)
11. ر.ک: کشف الغطاء ص300: عده الداعي، ص 272، مراه العقول – ج12، ص492، استفتائات السيد السيستاني، ص138 و 549 تفسير القرطبي، ج 1، ص20، فتح الباري، ج9، ص70.
12. ر.ک: کشف الغطاء ص300: عده الداعي لابن فهد الحلي، ص 272، مراه العقول، ج12، ص492، استفتائات السيد السيستاني، ص138 و 549 تفسير القرطبي، ج1، ص20، فتح الباري، ج9، ص70.
13. يکره ترک القراء حتي بيت علي النسيان و في الاخبار ان المنسي ياتي بصورت حسناء يوم القيامه ثم يخاسطب الناسي و يلومه علي نسيانه و حرمانه ينبغي لمن حفظ القرآن ان يدوام تلاوته حتي لاينساه کيلا يلحقه بذلک تاسف و تحسر يوم القيامه (کشف الغطاء – ص300، عده الداعي لابن فهد الحلي، ص272)
14. ابن حجر: «قد قال به من الشافعيه ابوالمکارم الروياني و احتج بان الاعراض عن التلاوه يتسبب عنه نسيان القرآن و نسيانه يدل علي عدم العتناء به والتهاون بامره (فتح الباري، ج9، ص70)
15. ابن کثير در ذيل تفسير آيه 124 سوره طه: فاما نسيان لفظ القرآن مع فهم معناه و القيام بمقتضاه فليس داخلا في هذا الوعيد الخاص و ان کان متوعدا علي من جهه اخري فانه قد وردت السنه بالنهي الاکيد و الوعيد الشديد في ذلک...« ما من رجل قرا القرآن فنسيه الا لقي الله يوم يلقاه و هو اجذم» (تفسير ابن کثير ج3، ص178.
16. وضوح مساله در فتوا و سيره به حدي است که مرحوم مجلسي با فرض حمل حديثي بر معناي حرمت نسيان حفظ قرآن، آن را از باب مبالغه مي شمارد:«... او لم يتعاهده حتي نسي لفظه و علي الاخي يکون للمبالغه». (روضه المتقين، ج9، ص364)نيز روک الامالي للسيد المرتضي، ج1، ص6، المجازات النبويه، ص244، 247، ح197، استفتائات السيد السيستاني، ص138، 549.
17. ظاهر عبارت شيخ حر عاملي و محدث نوري و حرمت نسيان است؛ زيرا عنوان باب حاوي احاديث مربوط چنين است:« باب انه لا يجوز ترک القرآن ترکا يوي الي النسيان». (وسائل الشيعه – ج6، ص193، ب12، ابواب قراه القرآن، مستدرک الوسائل، ج4، ص263، ب11، ابواب مانند مرحوم آيه الله آقاي خويي و آيه الله آقا شيخ جواد تبريزي، ر.ک صراط النجاه (ميرزا جواد تبريزي) ج1، ص557، ص263، ب 11، ابواب...)
18. مانند مرحوم آيه الله آقاي خويي و آيه الله شيخ جواد تبريزي(قدس سره) ر.ک: صراط النجاه (ميرزا جواد تبريزي)، ج1، ص557 و 558، سوال 1551.
19. ر.ک: فتح الباري لابن حجر، ج9، ص70، المجموع (لمحيي الدين النووي)، ج1، ص38، اعانه الطالبين للبکري (للدمياطي)، ج4، ص111، حواشي الشرواني، (للشرواني و العبادي)، ج8، ص347 ح348، حاشيه رد المحتار (لابن عابدين)،ج1، ص41.
20. به نمونه اي از احاديث نگاه کنيد: يعقوب الحمر: قلت لابي عبدالله (ع): جعلت فداک انه اصابتي هموم و اشياء لم يبق شيء من الخير الا وقد تفلت مني منه طائفه حتي القرآن لقد تفلت مني طائفه منه، قال: ففزع عند ذلک حين ذکرت القرآن، ثم قال: ان الرجل لينسي السوره من القرآن فتاتيه يوم القيامه حتي تشرف عليه من درجه من بعض الدرجات فيقول: السلام عليک، فيقول: و عليک السلام من انت فتقول: انا سوره کذا و کذا ضيعتني و ترکتني؛ اما لو تمسکت بي بلغت بک هذه الدرجه، ثم اشار باصبعه ثم قال: عليکم بالقرآن فتعلموه. (الکافي، ج2، ص608، ح4)
21. وسائل الشيعه، ج6، ص195 ح 7713 اسنادش: عن علي بن ابراهيم عن صفوان – عن سعيد بن عبدالله الاعرج
22. وسائل ا لشيعه، ج6، ص 195، ح7714، و عن ابي علي الشعري، عن الحسن بن عبدالله، عن العباس بن عامر، عن الحجاج الخشاب، عن ابي کهمس الهيثم بن عبيد، سالت ابا عبدالله(ع) عن رجل قراء القرآن ثم نسيه – فرددت عليه ثلاثا- اعليه فيه حرج؟ فقال: لا.
23. زيرا عبارت «لا» -که با توجه به متن سوال در تقدير «لا حرج عليه فيه» است همچنان که دلالت بر عموم نفي از افراد و گونه هاي حرج دارد با اطلاقش بر نفي حرج از حالات و گونه هاي نسيان نيز دلالت دارد.
24. وسائل الشيعه ، ج 6، ص 195، ح7714.
25. زيرا در سندش شعيب بن واقد و حسين بن زيد علوي قرار دارند که هيچ يک توفيق ندارند و چنان چه بر توثيق عام حسين بن زيد که از رجال نوادر الحکمه و از مشايخ ثقات است، اعتماد شود، احراز وثوق به روايت شعيب بن واقد مشکل است؛ بويژه در روايتي که هم معارض دارد وهم خلاف سيره جاري مسلمين است. بلي صدوق اين روايت را در عقاب الاعمال، ص 332 با اسناد ديگري آورده که مشکل آن بيش تر است؛ زيرا در آن عده اي افراد مجهول قرار دارند.
26. الامالي للصدوق، ص513، ح707، اسنادش: حدثنا حمزه بن محمدبن احمد بن ...قال: حدثني ابوعبدالله عبدالعزيز بن محمد بنعيسي الابهري قال: حدثنا ابوعبدالله محمدبن زکريا الجوهري الغلابي البصري قال: حدثنا شعيب بن واقد قال: حدثنا الحسين بن زيد، عن الصادق جعفر بن محمد، عن ابيه عن ابائه، عن اميرالمومنين علي بن ابي طالب(ع) قال: نهي رسول الله ثواب الاعمال،ص 332، ح1: اسنادش حدثني محمد بن موسي بن المتوکل(رضي الله عنه) قال : حدثني محمدبن جعفر، قال: حدثني موس بن عمران قال: حدثني عمي الحسين بن يزيد، عن حماد بن عمروالنصيبي، عن ابي الحسن الخراساني، عن ميسره بن عبدالله، عن ابي عائشه السعدي، عن يزيدبن عمر عبدالعزيز، عن ابي سلمه ابن عبدالرحمن، عن ابي هريره و ابن عباس، قالا: خطبنا رسول الله(ص)... . (بحارالانوار، ج92، ص187، ح5)
27. اين حديث در ماخذ ذيل بدين شکل آمده است: ما من احد يتعلم القرآن ثم نسيه الا لقي الله عزوجل اجذم. (مسند ابن حنبل، ج8، ص338، ح22519؛ سنن الدارمي، ج2، ص895، ح3219؛ المعجم الکبير، ج6، ص23، ح5390, المصنف لعبد الرزاق، ج3، ص365، ح5989 شبيه به آن فضائل القرآن لابي عبيد، ص202 همگي از سعدبن عباده؛ کنزالعمال، ج1، ص521، ح2333 و ص 615 ح2835، مجمع البيان – ج1، ص 85، عن سعد بن عباده بحارالانوار، ج75، ص288، ح12 و ج2، ص267 و ح28)
28. من لايحضره الفقيه، ج4، ص12 – ح4968، صدوق در آغاز ج 4 کتابش، باب ذکر جمل من مناهي النبي روي عن شعيب بن واقد، عن الحسين بن زيد، عن الصادق جعفر بن محمد، عن ابيه، عن آبائه، عن اميرالمومنين علي بن ابي طالب(ع) قال: نهي رسول الله (ص) عن الا کل علي الجنابه – الي ان قال بعد عشر صفحات من الکتاب – الا و من تعلم القرآن .... .
29. چنانچه بر توثيق عامّ حسين بن زيد- که از رجال نوادر الحکمه و از مشايخ ثقاب است- اعتماد شود احراز وثوق به روايت شعيب بن واقد مشکل است؛ بويژه در روايتي که هم معارض دارد و هم خلاف سيره جاري مسلمين است.
30. ر.ک: وسائل الشيعه، ج6، ص195، حديث 6.و 7، باب 12 از ابواب قراءه القرآن، روايت اول صحيح مشهوري و ديگري حسن و بلکه به مقتضاي تحقيق صحيح است گرچه علامه مجلسي آن را قوي شمرده است. (ر.ک: روضه المتقين، ج9، ص365)
31. ر.ک احاديث دال بر نفي حرمت.
32. اين احتمال به ويژه از آن رو در خورد عنايت مي شود که نگارش قرآن در صدر اسلام با پايين بودن صنعت و فن نگارش مواجه بوده؛ به گونه اي که نبود نقاط و علايم اعرابي و الف هايي مياني کلمات و ديگر ويژگي هاي ضميمه يافته به قواعد رسم الخط در قرون بعدي، کار قرائت را با مشکلات زيادي مواجه مي ساخت و قاريان در عين نگاه به واژگان مکتوب قرآن نياز مبرم به آموختن و به ذهن سپردن نحوه ضبط واژگان داشتند البته اين احتمال در قياس با احتمال نخست ضعيف است.
33. بحارالانوار، ج75، ص288، نيل الاوطار، ج2، ص160، فتح الباري، ج11، ص256؛ غريب الحديث – ج2، ص431.
34. علامه مي گويد: «ومن تعلم القرآن ثم نسيه» اي ترک العمل به او تساهل حتي نسي حکمه؛ او لم يتعاهده حتي نسي لفظه و علي الاخير يکون للمبالغه؛ (روضه المتقين، ج9، ص364، نيز ر.ک: مراه العقول، ج12، ص492.)
35. چنان که برخي روايات به روشني بدين سخن گواهي مي دهند؛ که از جمله روايت حلبي؛ عن ابي عبدالله(ص) لو ان رجلا دخل في الاسلام فاقر به ثمشرب الخمر و زنا واکل الربا و لميتبين له شي من الحلال و الحرام لما ا قم عليه الحد، اذ کان جالها الا ان تقوم عليه البينه انه قرا السوره التي فيها الزنا و الخمر و اکل الربا؛ و اذا جهل ذلک اعلمته و اخبرته فان رکبه بعد ذلک جلدته و اقمت عليه الحد. (من لايحضره الفقيه – ج4، ص55، ح5088)
36. مسند احمد، ج5، ص284، اسناد حديث: حدثنا عبدالله حداثني ابي، ثنا محمدبن جعفر، ثنا عشبه، عن زيد بن ابي زياد، عن عيسي، عن رجل، عن سعد بن عباده؛ نيز ر.ک: مسند احمد، ج 5، ص 285، 332، 327؛ سنن الدارمي، ج2، ص437؛ سنن ابي داود، ج1، ص331؛ ضمنا مراد از «عيسي» عيسي بن فائد است.
37. زيرا گرچه در مسند احمد، ج 5، ص285، ج5، ص323،327 و در سنن ابي داود، ج1، ص331، اين حديث با اساتيد متفاوت آمده ليکن «يزيدبن ابن ابي زياد عن عيسي بن فائد عن رجل» در تمام آنها مشترک. است جز دو مورد اخير که «عن رجل» ندارد وليبه قرينه اسانيد مذکور در موارد قبلي و نيز وجود «عن رجل» در اسناد سنن الدارمي، اين عبارت در دو مورد اخير سقط شد است؛ زيرا معقول نيست که «عيسي بن فائد» با وجود سماع بدون واسطه حديث از سعد بن عباده يک با رحديث را با واسطهن و يک بار هم بدون واسطه نقل کرده باشد اگر کسي احتمال سقط را نپذيرد «عيسي بن فائد غير از مجهوليت متهم به تدليس هم خواهد شد. نتيجه اين که ارسال سند صفت مشترک همه اين اساتيد است.
38. عيسي بن فائد مجهول است (ر.ک ابن حجر در تقريب التهذيب، ج1، ص774، و تهذيب التهذيب، ج8، ص203) به علاوه او سماعي از سعدبن عباده و بلکه از هيچ صحتبي نداشته است(همان ونيز ر.ک: شيخ الاسلام رازي در الجرح و التعديل، ج6، ص286، و الذهبي در معجم من له روايه في الکتب السته، ج4، ص112) به علاوه اساسا سماع و نقل تنها يک حديث از سوي عيسي بن فائد خواه با واسطه و خواه بي واسطه از سعد بن عباده بدون سماع و نقل حديثي از هيچ کس ديگر از صحابه امر عجيبي است زيرا سعد بن عباده در آغاز خلافت ابوبکر توسط دستان ناپاک و متهمي شبانه کشته مي شود و «قتيل الجن» نام مي گيرد و از قدماي صحابه شمرده مي شود؛ يعني پس از وي چند دهه، بلکه نزديک يک قرن صحابياني مي زيند.
39. ر.ک الامالي للسيد المرتضي، ج1، ص6 به صورت مرسل ؛ المجازات النبوبه للشريف الرضي، ص244، 247, ح197، به صورت مرسل از کتاب غريب الحديث ابوعبيد القاسم بن سلام؛ مستدرک الوسائل، ج4، ص 263، ب11، از ابواب قراه القرآ.
40. منتخب مسند عبدبن حميد، ص 127، ح306.
41. سوره طه – آيه 124 – 126.
42. المصنف – ج3، ص360، ح5970،(عن الثوري عن عبدالکريم ابي اميه عن طلق بن حبيب).
43. مسند احمد، ج5، ص 284، اسناد حديث: حدثنا عبدالله حدثني ابي، ثنا محمد بن جعفر، ثنا شعبه، عن زيدبن ابي زياد، عن عيسي، عن رجل، عن سعد بن عباده؛ نيز ر.ک: مسند احمد، ج5، ص 285، 323، 327؛ سنن ادرامي، ج2، ص437؛ سنن ابي داود، ج1، ص331.
44. زيرا گرچه درمسند احمد، ج5،ص285، ج5، ص323، 327، و در سنن ابي داوود، ج1، ص331.اين حديث با اسانيد متفاوت آمده، ليکن «يزيد ابن ابي زياد عن عيسي بن فائد عن رجل» در تمام آنها مشترک است؛ جز دو مورد اخير که «عن رجل» ندارد؛ ولي به قرينه اسانيد مذکور در موارد قبلي و نيز وجود «عن رجل» در اسناد سنن الدارمي، اين عبارت در دو مورد اخير سقط شده است؛ زيرا معقول نيست که «عيسي بن فائد» با وجود سماع بدون واسطه حديث از سعد بن عباده» يک بار حديث را با واسطه و يک بار هم بدون واسطه نقل کرده باشند و اگر کسي احتمال سقط را نپذيرد، «عيسي بن فائد غير از مجهوليت متهم به تدليس هم خواهد شد. نتيجه، اين که ارسال سند صفت مشترک همه اين اسانيد است.
45. عيسي بن فائد مجهول است(ر.ک: ابن حجر در تقريب التهذيب، ج1، ص774 و تهذيب التهذيب، ج8، ص203)به علاوه، او سماعي از سعد بن عباده و بلکه از هيچ صحبتي نداشته (همان و نيز ر. ک: شيخ الاسلام رازي در الجرح و التعديل، ج6، ص286 و الذهبي در معجم من لا روايه في الکتب السنه، ج2، ص112). به علاوه، اساساً سماع و نقل تنها يک حديث از سوي عيسي بن فائد، خواه با واسطه و خواهه بي واسطه، از «سعد بن عباده»! بدون سماع و نقل حديثي از هيچ کس ديگر از صحابه امر عجيبي است؛ زيرا سعد بن عباده در آغاز خلافت ابوبکر توسط دستان ناپاک و متهمي شبانه کشته مي شود و «قتيل الجن» نام مي گيرد و از قدماي صحابه شمرده مي شود؛ يعني پس از وي چند دهه، بلکه نزديک يک قرن صحابياني مي زيند.
46. ر.ک: الامالي للسيد المرتضي، ج1،ص6 به صورت مرسل؛ المجازات النبويه للشريف الرضي، ص244-247، ح 197، به صورت مرسل از کتاب غريب الحديث ابوعبيد القاسم بن سلام؛ مستدرک الوسائل، ج4، ص263، ب11 از ابواب قراءاه القرآن.
47. سنن الترمذي، ج5، ص178، ح2916؛ سنن ابي داود، ج1، ص126، ح461؛ صحيح ابن خزيمه، ج2، ص271،ح1297؛ السنن الکبري، ج2، ص618، ح4312؛المصنف لعبدالرزاق، ج3، ص361،ح461؛ ح5977 همگي از انس؛ کنزالعمال، ج1،ص615،ح2833.
48. فتح الباري، ج9، ص70: «في اسناده ضعف».
49. سنن الترمذي، ج5، ص178، ح2916: هذا حئيث غريب لا نعرفه الا من هذا الوجه؛ و ذاکرت به محمد بن اسماعيل فلم يعرفه و استغربه. قال محمد: و لا اعرف للمطلب بن عبدالله بن حنطب سماعاً من احد من اصحاب النبي(ص) الا قوله: حدثني من شهد خطبه النبي(ص). و سمعت عبدالله بن عبدالرحمن يقول: لا نعرف للمطب سماعا من احد من اصحاب النبي(ص) و قال عبدالله: و انکر علي بن المديني ان يکون المطلب سمع من انس.
50. ر.ک: المعجم الصغير، ج1،ص198؛ المعجم الاوسط، ج6، ص308، او نيز کلامي همانند ترمذي دارد.
51. الاذکار النوويه، ص106؛ او با اعتماد و بسنده نمودن به مناقشه ترمذي مي گويد: «تکلم الترمذي فيه».
52. ر.ک: ضعيف سنن الترمذي، ص 351.
53. عبارتش: «فان قلت هذا مناف لما مر في باب الکبائر، قلت: ان سلم ان اعظم و اکبر مترادفان فالوعيد علي النسيان لاجل ان مدار هذه الشريعه علي القرآن فنسيانه کالسعي في الاخلاق بها، فان قلت النسيان لا يوخذ به، قلت: المراد ترکها عمدا الي ان يفضي الي النسيان و قيل المعني اعظم من الذنوب الصغائر ان لم تکن استحفاف و قله تعظيم. کذا في الزهار شرح المصابيح... قال الطيبي شطر الحديث مقتبس من قوله تعالي کذلک اتتک آياتنا فنسيتها و کذلک اليوم تنسي، يعني علي قول في الايه و اکثر المفسرين علي انها في المشرک و النسيان بمعمني ترک الايمان و انما قال او بتهادون عن حفظها اشعاراً بانها کانت نعمه جسيمه اولادها الله ليشکرها فلما نسيها فقد کفر تلک النعمه فبالنظر الي هذا المعني، کان اعظم جرماً، و ان لم يعد من الکبائر قاله علي القاري عون المعبود في شرح سنن ابي داود، ج2، ص 91.
54. فضائل القران لابي عبيد، ص201، عن سلمان لافارسي؛ کنزالمعمال، ج1، ص617، ح 2846، به نقل از محمد بن نصر از انس.
55. المصنف لابن ابي شبيه، ج7، ص163، ح4؛ تنبيه الغافلين،ص424، ح661، هر دو از الوليد بن عبدالله؛ کمزالعمال، ج1، ص617،ح2847؛ حامع الحديث، ص 100،در آن «فلم اصب» بدل «فلم ار فيها شيئاً» عن اسماعيل بن موسي بن جعفر، عن آبائه(ع)، عنه(ص)؛ بحارالانوار، ج 92، ص190، ح 14، به نقل از الامامه و التبصره.
56. وضوح مسأله در فتوا و سيره به حدي است، که مرحوم مجلسي پس از ذکر معناي حرمت نسيان حفظ قرآن- به عنوان آخرين و ضعيف ترين احتمال- آن را حمل بر مبالغه مي نمايد:.. او لم يتعاهده حتي لفظه و علي الاخير يکون للمبالغه.(روضه المتقين، ج9ص364)
57. احتمال دوم نيز خود خلاف ظاهر است؛ و گرنه ما در اينجا امتناع چنداني از حمل حديث بر آن نداريم.
58. مثلا گفته شود: الف. حديث ناظر به نسيان حکم قرآن پس از فراگيري آن است که خود از واجبات مقدمي طريقي است؛ ب. يا حرمت نسيان پس از حفظ، ناظر است به گونه اي از تعمد در نسيان و ترک مواظبت و تکرار که سر از بي اعتنايي به قرآن و مهجور داشتن آن در آورد. قيد «متعمداً» از عبارت «من تعلّم القرآن ثمّ نسيه متعمداً» در روايت صدوق(الامالي، ص 513؛ ثواب الاعمال ، ص322) نيز شاهد اين حمل گرفته شود؛ ج. يا حديث ناظر است به نسيان مقدار واجب از فراگيري از قرآن، مانند سوره حمد و يک سوره ديگر باشد، به نسيان هر مقداري از آن.
59. بر مبناي سيره عقلا در حجيت خبر، در معرض تهمه بودن چنين اخباري با تمثيلي آشکارتر مي شود. اين بدان ماند که کسي به شخصي بازاري بگويد: يک ماه پيش در ساعت حضور و فعاليت همين مغازه دار و ديگران انفجاري در کوچه مجاور محل مغازه شما رخ داد و 140نفر در آن جان باختند. طبيعي است که عقلا چنين خبري را، حتي اگر مخبر، فرد راستگويي باشد، نمي پذيرند؛ زيرا مي گويند اگر چنين چيزي بود، چرا بازار به هم نريخت و ما از آن جز از اين طريق آگاهي نيافتيم و صد «اگر» ديگر به دنبالش مي آورند.
60. در آن صورت، اگر جمع عرفي ممکن بود، با حمل بر وجهي که مقتضاي جمع فرعي بود، ميانشان جمع مي نموديم و در صورت ناممکن بودن جمع عرفي، در مقام اثبات و براي اهداف کاربردي چاره اي جز ترجيح يک دسته بر دسته ديگر نبود؛ هر چند در همين صورت نيز براي مقام ثبوت و در نگرش علمي محض وجوه قابل لحاظ براي جمع تبرعي نيز از نظر دور نمي ماند.
61. ر.ک: «دو رويکرد ثبوتي و اثباتي در نقد حديث» محمد احساني فر لنگرودي، فصلنامه علمي- پژوهشي علوم حديث، ش37.
62. ر.ک: سوره فرقان، آيه30.
63. الامالي، ص513؛ ثواب الاعمال، ص 322.
64. ر.ک: سوره طه، آيه126.
 

منبع:نشريه علوم حديث شماره 52